۱۳۹۹ دی ۳۰, سه‌شنبه

نقش چادری در سیاست افغانستان؛ از جنگ افغان- انگلیس تا به امروز

نجیبه مرام، کارمند دولت است. او حالا چادری نمی‌پوشد، تقریباً ۱۵ سال است بدون چادری به وظیفه می‌رود. نجیبه در رژیم طالبان زمانی‌که برای هفته یک بار به وزارت اطلاعات و فرهنگ برای امضا کردن حاضری‌اش می‌رفت، چادری می‌پوشید. اکنون خانم مرام، وقتی از خانه به دفتراش می‌رود، یک لباس معمولی مثل کت و دامن یا بالاپوش می‌پوشد و شالی را بر سر می‌کند.
نجیبه مرام، در باره این که چه‌ وقت چادری پوشیده است، گفت: «من از کودکی تا زمان طالبان چادری نمی‌پوشیدم. اما در زمان طالبان چادری پوشیدم، بعد از طالبان دیگر چادری نپوشیدم. چون در وقت طالبان یک چیز جبری بود، همه می‌پوشیدند.»

نمای بیرون یک چادری‌فروشی در مندوی شهر کابل

این خانم در باره پوشیدن چادری نظر خاصی ندارد، او به این باور است هر فرد را باید اجازه داد هر کاری که دوست دارد برای خودش انجام بدهد. خانم مرام در صحبت‌هایش افزود: «هر کس را بگذاریم، هر طوری‌که می‌خواهد باشد، همان را انجام بدهد، یکی دوست دارد چادری بپوشد، باید مانعش نشویم، یکی دوست دارد نپوشد. زن حق دارد که چادری بپوشد و یا نپوشد. قید اگر نباشد، زنان احساس راحتی می‌کنند.»
نجیبه، پیش از حکومت طالبان نیز وظیفه رسمی در دولت داشته است. او در آن وقت نیز بدون چادری به دفتر کارش می‌رفت. او در سال‌های اول طالبان کارمند بر حال دولت بوده است: «قبل از طالبان من وظیفه رسمی داشتم. دوران طالبان مأمور بر حال بودم. وقتی طالبان آمد خانم‌ها را از کار کردن در ادارات منع کردند. اما تنها مامورین طبقه اناث هفته یک بار به وزارت در منزل اول که حالا تار مطبوعات شده، می‌آمدیم و حاضری خود را امضا می‌کردیم، می‌رفتیم و معاش خود را می‌گرفتیم و دیگر هیچ کاری نمی‌کردیم، این حاضری امضا کردن برای دو سال ادامه داشت و بعد از آن دیگر اجازه هم ندادن که بیاییم و معاش را هم بند کردند.»

او تجربه‌اش را از پوشیدن چادری به‌گونه متفاوت بیان می‌کند: «در اوایل دست و پاچه می‌شدم و چشم آدم نمی‌بیند، اما بعد خوب می‌شود. وقتی ناامنی باشد چادری خوب است. من در چادری یک آرامش خاص را در خود می‌بینم و به‌خاطر این که هیچ‌کس مرا نمی‌شناسد. وقتی با عجله به خاطر سودا بیرون می‌شوم، آرایش نکرده باشم، چادری می‌پوشم یا وقتی‌که به ولایت سفر می‌کنم به‌خاطر امنیت چادری می‌پوشم.»
در سال‌های اخیر در شهر کابل زنان مثل گذشته زیاد «چادری/ برقع» نمی‌پوشند. اگر در خیابان‌های کابل سری بزنید، این را به خوبی مشاهده می‌کنید. امروزه در شهر کابل زنان و دختران با لباس‌ها و پوشش‌های مختلف برای خرید، کار و تحصیل از خانه بیرون می‌شوند.

محمدشریف از هشت سالگی چادری می‌فروشد.

محمد شریف، از ۸ ساله‌گی در شهر کابل چادری می‌فروشد. این شغل پدری‌اش است. دکانش در منطقه‌ی مندوی، ساحه پر رفت‌و‌آمد شهر کابل است. محمد شریف گفت: «در کابل تقریباً ۶۰ فی‌صد تغییر آمده است، کم شده و کسی زیاد چادری نمی‌پوشد. حالا مردم رجوع کرده به حجاب، حجاب‌های عربی، ترکی وطنی و چینایی. اما در ولایت‌ها تغییری نیامده است.»
در گذشته، قبل از حکومت طالبان چادری در شهر کابل دوخته و آماده می‌شد. اما اکنون از چین وارد می‌شود. اکثر دکان‌های چادری‌فروشی در مندوی شهر کابل است، شمار آن‌ها به ده دکان می‌رسد. در ولایت هرات و بلخ تا کنون چادری دوخته می‌شود. مشهورترین چادری در افغانستان «چادری هراتی» است.
چادری نزدیک به ۱۲ رنگ دارد. اما فعلاً در بین دختران و زنان رنگ‌های «کفتری» و «تیره/ آبی تیره» مُد است. در شهر کابل این دو رنگ زیاد استفاده می‌شود، اما در بلخ اکثراً رنگ کفتری و سفید، در هرات آبی تیره، در خوست، گردیز، جلال‌آباد و قندهار رنگ‌های سرخ، سیاه، گلابی و بنفش عموماً رواج است. زنان چادری را به‌خاطر حجاب می‌پوشند. چادری از سه قسمت ساخته شده است: کلاه که مشهور به «کلگی» است، دامن که از کلگی به‌طور چین‌دار دوخته شده و قد آن تا کمی بالاتر از بجلک پاها می‌رسد و قسمت سوم جلو چادری را به‌نام «روبند/ چشمک» یاد می‌کند. اندازه چادری نزدیک به ۱۷۰ سانتی متر است.
قیمت‌های چادری نظر به کیفیت آن فرق دارد. به‌گونه نمونه چادری چینی از ۴۵۰ تا ۷۵۰ افغانی در بازار به فروش می‌رسد. اما چادری هراتی و مزاری تا ۱۷۰۰ افغانی ارزش دارد. تنها دو شرکت افغانی، چادری را انحصاری کرده‌اند از چین به افغانستان وارد می‌کنند و در اختیار دکان‌داران قرار می‌دهند.

یک مرد در حال اتو کردن چادری در کابل

محمد شریف این دکان‌دار ۳۳ ساله گفت که پیش از حکومت طالبان کارگاها و خیاطی‌های مخصوص در کابل وجود داشته که چادری می‌دوختند، پهلوی آن ریگ‌ریزی نیز بود که چادری‌ها را رنگ می‌کرد.
۷۰ سال پیش، پدر کلان محمد شریف در شهر کابل چادری می‌ساخته و آن‌ها را می‌فروخته است. در آن زمان از پارچه‌ای که برای چادری استفاده می‌شده، به نام «گورنر» بوده است که قابلیت رنگ شدن دوباره را نیز داشته است.
محمد شریف در باره این که چرا زنان چادری می‌پوشند گفت: «کسی که قیدگیر است، زن خود را می‌گوید چادری بپوشد.»
شاه ولی ۷۸ ساله است. او در نزدیک مندوی شهر کابل، دکان رنگ‌ریزی دارد. او گفت: «دوران ظاهرشاه و داوود چادری گورنر را رنگ می‌کردیم، در خود کابل جور و فروخته می‌شد. در اوایل ظاهرشاه، زن‌های زیاد می‌پوشیدند، کم کم در زمان او، زنان روی لُچ شد.»

چادری و روی‌لُچی

دوست محمد، مسوول جمع‌آوری ضرب‌المثل‌ها در وزارت اطلاعات و فرهنگ است، او روایت می‌کند: «امیرحبیب‌الله (۱۹۰۱- ۱۹۱۹م)، پدر امان‌الله‌خان، یک خانم را که زیر چادری بسیار کاکه کاکه راه می‌رفته و خود را تیار کرده بوده، داخل یک بوجی انداخت تا حدی زدیش که فوت کرد.» این داستان که درستی و نادرستی آن دقیق معلوم نیست، اما نشان می‌دهد که استفاده از چادری در میان زنان افغان پیشینه‌ی زیادی دارد. برخی‌ها چادری را یک پدیده‌ی خارجی و مولد تاثیرات سیاسی و فرهنگی می‌دانند، اما بعضی‌های دیگر آن را یک نوع رسم و رواج افغانی.
اما در برخی از منابع در باره‌ی چادری این‌گونه‌ آمده است: «چادری یک پدیده وارد شده از بیرون افغانستان است که نظر به ضرورت زمان، جهت حفظ رویت زن‌ها از نظر قشون اشغال‌گر انگلیس که در جنگ اول افغان- انگلیس [۱۸۳۹-۱۸۴۲] در کابل آمده بودند، مصلحتاً بین زنان کابل رواج داده شد. چون تعداد زیاد عساکر انگلیسی به کابل آمدند و در مراکز نظامی سیاه‌سنگ، بی‌بی مهرو و شیرپور مستقر شده بودند و در جای بازارهای کابل گشت‌و‌گذار داشتند. کابلی‌ها صواب دیدند تا زن‌های‌شان از نظر آن‌ها در امان باشند و موقتاً روپوشی بر سر و تن ایشان کشیده شود. مساعدترین روپوشی که در آن وقت می‌توانست مورد پسند زن‌های کابل باشد، همانا چادرهای فیشنی زن‌های نواب‌های هندی بود که به تقلید از زن‌های انگلیسی در هند می‌پوشیدند و شهرت زیبایی آن بعضاً تا فامیل‌های کابل نیز رسیده بود. بعد این چادر به چادری و دلاق بدل شد که سراپای زن‌ها را می‌پوشانید. حتا بعضی اوقات مردها نیز با پوشیدن لباس زنانه، چادری و دلاق می‌توانستند با مقام‌های انگلیسی تماس گیرند.» (دایره‌المعارف آریانا- جلد سوم صفحه ۲۸۴) زنان به‌خصوص کهن‌سالان دلاق که شبیه چادری بود را می‌پوشیدند. دلاق از پنجه‌ی پا تا سر، تمام بدن را می‌پوشاند. دلاق بسیار کلان و فراخ هم بوده است.

عکس یک زن بدون چادری و یک زن با چادری در مجله میرمن سال ۱۳۵۶ خورشیدی

در افغانستان زنان در دوره‌های مختلف مستور بودند. زنان افغان دلاق و چادری می‌پوشیدند. در جامعه‌ی اسلامی در آسیایی مرکزی پوشیدن برقع یا برکا نیز رواج داشته است.
ملکه ثریا، یکی از نخستین خانم‌هایی بود که روی‌لچی را اعلام کرد. «شاه امان‌الله یک ماه بعد از لویه‌جرگه ۱۹۲۸ میلادی (هفته اول ماه اکتوبر) چهار جلسه‌ی بزرگ در قصر ستور وزارت خارجه دایر کرد که در هر یکی شش‌صد تن از معاریف و مأمورین عالی رتبه با خانم‌های‌شان به شمول دیپلومات‌های خارجی مقیم کابل اشتراک داشتند. شاه در بیانیه‌ی روز چهارم خود بر این موضوع تأکید کرد که ظرف دو ماه دیگر برقع از سر زنان برداشته خواهد شد و به جای آن یک روسری (دست‌مال) مانند زنان ترکیه برسر انداخته می‌شود که در زیر گردن گره می‌خورد، مگر شاه متذکر شد که اختیار این‌گونه ستر اجباری نیست. هم‌چنان شاه به این نکته اشاره کرد که چادری در اسلام فرض نیست و بعد خطاب به ملکه ثریا گفت که چادر خود را از سرش بردارد و ملکه چادر خود را از سر برداشت و زنان و حضار برایش کف زدند، بدون آن که از شرف ملکه چیزی کاسته شده باشد. بدین سان ملکه ثریا نخستین زن افغان است که رسماً روی‌لچی زن را در کشور اعلام کرد.» (سیمای زن افغان در حماسه و تاریخ، کاندید اکادمیسین اعظم سیستانی ۲۰۰۴ سویدن)
بعد از آن، برخی از زنان به‌خصوص زنان و دختران خانواده‌های مأموران بلندپایه‌ی دولت، به اقتباس از عمل ملکه ثریا چادری نمی‌پوشیدند. حتا گروهی از دخترانی که برای تحصیل به خارج از کشور (ترکیه) اعزام شده بودند، چادر و چادری نداشتند، اما این کار زیاد دوام نیاورد، در زمان حبیب‌الله کلکانی (۱۹۲۹) و محمد نادرشاه (۱۹۲۹-۱۹۳۳) اصلاحات و تغییرات شاه امان‌الله خان را کنار گذاشتند و زنان را مجبور به پوشیدن چادری کردند.
اما گفتنی است که در زمان ظاهرشاه (۱۹۳۳ – ۱۹۷۳) «روی‌لوچی» میان زنان به وجود آمد. دوست محمد مسوول ضرب‌المثل‌ها که در گذشته مسوولیت «مجله‌ی مردم» را به عهده داشت، گفت: «کاملاً روی‌لچی در زمان ظاهر خان به‌وجود آمد. مثل غربی‌ها بوده، نه چادر بوده نه قدیفه، حتا ران‌های‌شان معلوم می‌شده است.» اما همه زنان و دختران این‌گونه پوشش نداشته‌اند، در همان زمان، مثل حالا برخی از زنان چادری نیز می‌پوشیده‌اند. وقتی که مجاهدین (۱۹۹۲- ۱۹۹۶) کابل را گرفت، در تلویزیون اعلان شد: «هیچ خانمی بدون چادر بیرون نشود.» در زمان طالبان (۱۹۹۶- ۲۰۰۱) پوشیدن چادری و برقع برای زنان اجباری شد. اکنون بر علاوه که برخی از زنان در شهر کابل از چادری استفاده می‌کنند، گاهی مهاجمان انتحاری نیز برای مقاصدشان از چادری استفاده کرده‌اند.
وقتی رژیم طالبان سقوط کرد. اکثر دختران و زنان چادری‌های‌شان را کنار گذاشتند و بدون چادری در شهر ظاهر شدند، اما هنوز هم در شهر کابل زنان چادری می‌پوشند. تنها کسانی‌که چادری می‌پوشند، می‌دانند که زنده‌گی در پشت چادری چگونه است؟

نوت: این مقاله قبلا در روزنامه هشت صبح نشر شده است.

 لینک متن در هشت صبح

۱۳۹۴ آبان ۱۸, دوشنبه

چای نوشیدنی تاریخی، ساده و شیک

عصمت و دوستش خلیفه، نزدیک در ورودی یک رستورانت وطنی- سنتی در شهر کابل ایستاده‌اند. آن‌ها تصمیم دارند که داخل رستورانت بروند و چای بنوشند. عصمت می‌گوید:«بیه که بوریم یک چای گنسه‌کی بزنیم کون لق دنیا؛ اختلاط  و یک لحظه رنج گُلی کنیم.»  وقتی در چایخانه و یا رستورانت هستید و چای سفارش می‌دهید، گارسون با صدای بلند می‌گوید:« سیاه یا سبز؟»
چای نوشیدنی ساده، شب و یا روز، وقت و نا‌وقت، در سرمای زمستان و در یا گرمای تابستان، وقتی‌که تشنگی بر ما غلبه می‌کنند، به سراغ چای می‌رویم. چای نوشیدنی آشنا برای همه کس، بخصوص زمانی‌که برای پذیرایی مهمان آماده‌گی می‌گیریم، در قدم نخست با یک پیاله چای مهمان را پذیرایی می‌کنیم.
«چای نام یک گیاه و نوشیدنی ساخته شده از این گیاه است. چای واژه‌ای است چینی که در چین و شمال هندوستان به کار می‌رود و تقریباً با همان تلفظ وارد زبان فارسی شده‌است.» واژه چای تنها کلمه است که در همه جا تقریبا یکسان تلفظ می‌شود.
چای یک منبع طبیعی از کافئین، تئوفیلین، تیانین و آنتی اکسیدان‌ها، دارای طعمی اندکی تلخ است. بوته‌ی چای در زبان علمی به نامCamellia sanensis  یاد می‌شود که ارتفاع آن به ۶ الی ۷ متر می‌رسد.می‌توان گفت که بوته چای برای نخستین بار در چین و در حدود پنج هزار سال پیش شناخته شده است. چای در مناطقی که باران زیاد داشته باشد و آب وهوای آن مرطوب و گرم باشد می‌روید.
در تعریف چای آمده است:«چای، معروف است و آن برگی باشد که از ختای آوردند. منفعت بسیار دارد و مضرت شراب را دفع کنند.» گویند که مردم تبت به سبب آن که شراب بسیار می‌خوردند آن را به قیمت مشک می‌خریدند.
تاریخچه آمدن چای در افغانستان به طور دقیق معلوم نیست. اما می‌توان گفت که چای در افغانستان قدامت طولانی دارد. در گذشته‌های خیلی دور، چای را قومی به نام «هزاربزها» از هند وارد می‌کرده است.
مراد از خاطره‌اش که اولین بار چای نوشیده می‌گوید:« تازه ظاهر شاه سر تخت شیشته بود. ما د بهسود بودیم، بچه بودم، خانواده‌ی ما فقیر بود، اولین بار شب بود که چای سبز خوردم. نصف شب، یک بار گمیز(شاش) مه آمد. باز د قریه چَو(آوازه) شده بود که بچه فلانی چای خورده شو گمیز شی آمده.» در افغانستان از اصطلاح «چای خوردن» برای «چای نوشیدن» استفاده می‌شود که اهمیت چای را نشان می‌دهد. چای سیاه و سبز معروف ترین چای است. مردم افغانستان بیشتر از همین دو چای استفاده می‌کنند.
در قدیم در کابل چایخانه زیاد بود. جوانان کابل به چای‌خانه می‌رفتند و در باره موسیقی، ادب، فرهنگ، عشق حرف می‌زدند و ساعت خود را تیر می‌کردند. امروز یک برنامه از سوی یک تلویزیون خصوصی در افغانستان به نشر می‌رسد که به نام« چایخانه». در این برنامه مهمانان قصه‌ها و خاطره‌های شان را از گذشته در مورد یک بحث مشخص برای تماشا گران قصه می‌کنند.
چای در ادبیات ما نیز وارد شده است. ضرب المثل‌های زیادی در این باره است به طور نمونه می‌توان از «چای نه خورده جنگ نموشه»، «چای نه خورده بچه خاله شدی» ، «گرمی را گرمی ور می‌داره» و هم چنان در شعر نیز شاعران از واژه چای استفاده کرده است: یک لحظه اختلاط و فقط یک پیاله چای/ این زندگی ماست که تصویر می شود- یاسین نگاه یکی از شاعران جوان کشور مجموعه‌ی شعری تحت نام « تلخ مثل چای سیاه» دارد.
عصمت که دانشجوی دانشگاه کابل و کاشی‌کار است، می‌گوید:«پدرکلانم می‌گفت که وقتی چای در مناطق مرکزی افغانستان آمد، چای‌بر/ چاینک نبود. مردم مجبور بودند که چای را در داخل دیگ آماده کنند.» آغا صاحب باشنده چندوال شهر کابل، در مندوی کابل دکان چای‌فروشی دارد، می‌گوید:«قدیم چای از هند وارد می‌شد، چای هندی سه ستاره، ۵ ستاره، شیرچاپ، مرغ زرد، طاووس چاپ معروف بود.» آغا صاحب می‌افزاید که در کابل اول «چاینک» آمد بعد چای.
یکی از مورخین هندی در کتابی راجع به افغانستان در مورد تاریخچه چای نوشته است: «شاه امان الله خان مسئله رسمی شدن تجارت چای را به کابینه خود پیشنهاد و تاکید نمود. بعضی از وزرای کابینه امان الله خان با این پیشنهاد مخالفت می‌کردند. آن‌ها به این نظر بودند که چای یک مصرف اضافی خواهد بود. اما شاه امان الله خان برای فراهم نمودن قناعت آنان سه دلیل عمده را تذکر داده بود:
اول: مردم افغانستان مهمان نوازند و هنگام پذیرایی از مهمانان گوسفند و یا مرغ را هلال می‌کنند. چون بسیاری از خانواده‌ها اقتصاد ضعیف دارند بهتر است که به جای این همه مصارف اضافی به مهمانان یک گیلاس چای داده شود.
دوم: در اکثر مناطق افغانستان آب نوشیدنی پاک موجود نیست. اگر چای رواج یابد، آب جوشانیده می‌شود و مردم از شر میکروب‌ها رهایی می‌یابند.
 سوم: مردم افغانستان خیلی غریب و ناتوان هستند می‌شود که در بسیاری اوقات نان شان را با چای صرف کند.»
این شد که اعضای کابینه قناعت کردند و تجارت چای در افغانستان رسمی شد. اکنون در افغانستان نزدیک به ۵۰۰ شرکت وارد کننده چای در افغانستان می‌باشد که تقریبا ۵۰ تن چای سیاه و سبز  سالانه از کشورهای ویتنام، اندونیزیا، کینا، سریلانکا، هندوچین وارد می‌کنند.
در ناحیه اول شهر کابل در مندوی یک سرای کلان وجود دارد به نام «سرای‌چای» که سابقه این سرای بیش از ۱۰۰ سال است که در این سرای اکنون بیش از ۸۰ دکان چای‌فروشی  وجود دارد. نام قدیم این سرای به نام سرای گور(قند سیاه)  که در آن نیز صابون ساخته می‌شد، بوده است. در بازار کابل قیمت چای، یک کیلو چای خوب ۲۵۰ افغانی، متوسط ۱۸۰ و ارزان آن ۹۰ افغانی است. تازگی‌ها چای کیسه‌ای نیز در بازار به فروش می‌رسد.

مشهورترین جا برای چای نوشیدن در شهر کابل چایخانه ، سماوات، رستورانت و کافی شاپ است که قمیت یک چاینک چای ۱۰ الی ۵۰ افغانی است. در قدیم در چایخانه‌ها سماورهای مسی کلان بود که در آن آب را جوش می‌دادند و بعد داخل چاینک چای درست می‌کردند. چای را داخل سماوار/چاینک/ چای بر/ چای‌جوش آماده می‌کنند. معروف ترین چایخانه در کابل که تاهنوز هم فعالیت می‌کند به نام «سماوار کلنگی» در کابل قدیم است. در قدیم ثروتمندان، تنها چای می‌نوشیدند. اکنون فقرا چای زیاد تر مصرف می‌کنند حتی بعضی از خانواده‌ها یک یا دو وعده غذایی شان را «چای شکر» همراه «نان خشک» تشکیل می‌دهد.
مسافر خروتی، کارمند کتابخانه عامه کابل می‌گوید:«خدا خیر ندهد که هر کس چای را در افغانستان آورد. قبل از چای، دوغ و آب می‌خوردیم، حالا همه را معتاد کرده است، مه اگر روز شش گیلاس چای نخورم، عصابم خراب است و سرم درد می‌کند.»
در افغانستان چای کشت نمی‌شود. یک بار وزارت زراعت افغانستان، آزمایشی در ولایت کنر چای را کشت نمود که حاصل خوب و آنچنانی بدست نیاورد.
«بر اساس پژوهش‌های امروزی چای ممکن است در کاهش خطر برخی بیماری‌های مزمن مثل سکته، حمله قلبی و بعضی سرطان‌ها مفید باشد، باعث تسریع حرکات تنفسی، سرعت در گردش خون، رفع خواب‌آلودگی، احساس تجدید نیرو، تقویت نیروی فکری، گوارش بهتر غذا و تعریق می‌شود. داکتران نوشیدن چای داغ را توصیه نمی کنند. در بسیاری از فرهنگ چای به عنوان یک گیاهی شفا بخش به حساب می آمد.»
اگر می‌خواهید طعمِ واقعی «چای» را بنوشید و به چای احترام بگذارید. پس خوب است چای را بدون شیرینی و هل امتحان کنید.


۱۳۹۴ اردیبهشت ۳۱, پنجشنبه

شهرک عینومینه قندهار


قندهار یکی از ولایت‌های مهم افغانستان به شمار می‌رود. این شهر در جنوب افغانستان موقعیت دارد. رود ارغنداب از میان این شهر می‌گذرد. در اطراف قندهار باغ‌های میوه از جمله انار و انگور به چشم می‌خورد. میدان هوایی بین المللی قندهار نیز در 16 کیلومتری جنوب این شهر قرار دارد.
مکان‌های مشهور و تاریخی شهر قندهار را می‌توان از قبیل تپه‌مندی‌گک، خرقه مبارک، مقبره‌ی احمدشاه بابا، چهل زینه ، بازار سر پوشیده نام برد.
عینو مینه یکی از شهرک‌های مرفه و شیک قندهار می‌باشد. این شهرک توسط احمد ولی خان کرزی، برادر حامد کرزی، رییس جمهور قبلی ایجاد گردید. اما زمانی که وی کشته شد، برادرش محمود کرزی کارهای نیمه تمام این شهرک را ادامه داد. در این شهرک، کارمندان عالی رتبه دولتی، سرمایه داران قندهاری زندگی می‌کنند. به گفته تاکسی‌وان شهرک عینو مینه، قیمت هر متر زمین در آنجا از 300 دالر تا 60 دالر می‌باشد. در شهرک عینومینه، بانک، شفاخانه، پارک، فضای سبز، رستورانت، بوفه، هوتل، فروشگاه ، مکتب وجود دارد. در این شهرک 40 جاده اصلی و چندین چهار راه و فواره آب به چشم می‌خورد.
در زمستان مردم قندهار نسیم منطقه‌ی ارغنداب را تنفس می‌کند و آفتاب گرم دشت بکوا برآنان می‌تابد. اما در کابل مردم «گَه آدمیزاد» تنفس می‌کنند. رُش، غذایی پرطرفدار در بین شهروندان قندهار است. تقریبا همه جاده‌های قندهار قیرریزی شده است. از جمله «جاده‌ی عیدگاه» قندهار. قدرت حامد کرزی هنوز در شهر قندهار حس می‌شود و آدم فکر می کند که حامد کرزی هنوز در اینجا رییس جمهور است. جوانان قندهار، کلاه، پیراهن خامک دوِزی گران می‌پوشند و موترهای مدل بالا سوار می‌شوند و آهنگ نغمه و فرزانه ناز می‌شنوند. اختلافات میان «زی‌ها» در قندهار هنوز ادامه دارد.
لباس پولیس قندهار شسته، تمیز، اتو کرده است. شهر قندهار امنیت دارد. در هر چهار راه موترها تلاشی می‌شوند. بیشترین پولیس قندهار را جوانان بدخشان، تخار، کابل تشکیل می‌دهند. به طور نمونه محمد از تخار و 5 سال است که در چهارراهی «شهیدان» نگهبانی می‌کند و جعفر از کابل 3 سال است که از «چهل زینه» پاسبانی می‌کند. فرمانده عبدالرازق را بعضی‌ها دوست دارند وبعضی‌ها دوست ندارد. انار در این فصل در قندهار گران است.
دو تلویزیون در قندهار وجود دارد: تلویزیون محلی دولتی قندهار و هیواد. این تلویزیون‌ها هنوز کلیپ و تصاویر حامد کرزی را نشر می‌کند. سخنرانی‌های داکتر ذاکر ناییک به شدت در قندهار طرفدار دارد. چندین روزنامه و هفته نامه از قبیل «اثر»، «سیمون»، «طلوع افغان»، «تاتوبی» به نشر می‌رسد. دو سه رادیو نیز (کلید، هیواد) در قندهار نشرات دارد. وضعیت کتابخوانی در قندهار خیلی بد است.
معامله و محاسبه‌های بزرگ در بازار قندهار به کلدار پاکستانی صورت می‌گیرد. اما صراف‌های قندهار می‌گویند که به تازه‌گی معامله‌های بزرگ به افغانی هم صورت می‌گیرد.
قندهار هرچند شهر مردانه است اما تابلوهای آرایش گاه‌های زنانه در کوچه پس کوچه های شهر به فراوان دیده می‌شود. برقع آبی رنگ را زنان پیرمی پوشند و برقع‌های که رنگ‌های شوخ و تیز دارند را دختران قندهار می‌پوشند. قندهاری‌ها به شدت کوشش می کند که شهری شوند.

چکر به بامیان


صاحب یکی از عکاسی خانه‌های بازار بامیان، با جنراتورش مشغول است. او هر کار می‌کند نمی‌تواند در این هوای سرد، جنراتور را روشن کند. مشتری این عکاس خانه، منتظر است تا جنراتور روشن شود. اما این ماشین روشن نشد. صاحب عکاسی می‌گوید:« قبلا و زیر پیشین وزارت انرژی و آب را  به خاطر نداشتن  برق «دو» می‌دادیم. حالا اگر این وزیر پیشنهادی وزارت انرژی و آب حکومت وحدت ملی را «دو» بدیم. قار ما نمی‌شینه و مزه هم ندارد.» بامیان برق ندارد.
بامیان یکی از شهرهای تاریخی افغانستان است و از لحاظ جغرافیایی در مرکز افغانستان قرار دارد. در بامیان صدها اثر تاریخی وجود دارد. از همین خاطر در سال 2015 به عنوان پایتخت فرهنگی کشورهای عضو سارک انتخاب گردیده است. مشهور ترین اثرهای تاریخی بامیان، مجسمه‌های بودا،  شهر غلغله ، شهر ضحاک، بند امیر است.
غم انگیز ترین داستان در باره بامیان که همه شنیده اند، نابود شدن مجسمه‌های بودا در دل صخره‌های زرد رنگ می‌باشد. در یازدهم  ماه مارچ 2001 میلادی طالبان بوداهای بامیان را نابود کردند. اکنون از بودا هیچ چیز باقی نمانده است. صخره زرد رنگ بدون بودا است.
بیشترین اداره‌های دولتی ولایت بامیان روی یک تپه‌ی بزرگ قرار دارد. در ولایت بامیان یک تلویزیون دولتی و چندین ایستگاه رادیو به نام‌های ملی، پیوند، صلصال و بامیان وجود دارد. ولایت بامیان روزنامه ندارد. این شهر چابخانه هم ندارد. تنها یک ماهانه به نام «صدای شهروند» گاه گاهی به نشر می‌رسد. در بازار بامیان چهار قرطاسیه فروشی به چشم می‌خورد که  در حاشیه آن کتاب نیز می‌فروشند. این شهر سه ترافیک دارد. قبلا یک ترافیک داشت. بازار بامیان به یک شهر توریستی هیچ شباهت ندارد، غرفه‌ها، دکان‌هایش بسیار نامنظم و بی‌ریخت شکل گرفته است که بازار بامیان را به مثل یک قریه نشان می‌دهد. سیلقه‌های بازاریان این شهر، خیلی بد است. حتی دو بوتل آب معدنی و  کارتن‌های کیک را درست در دکان‌های شان نمی‌چینند. بازاریان بامیان دیر دکان‌های شان را باز می‌کنند و زود، هنگام شب دکان‌های شان را می‌بندند. به گفته بعضی‌های شان، عده‌ای از بازاریان بامیان«چشت خو»(چاشت خواب ) اند. با وجود آن در سال‌های اخیر، چندین هوتل توریستی در بامیان  ساخته شده است. پسر جوان بامیانی، تابلیت‌اش را با باطری برق می‌کند.  در این ولایت اختلاف میان سادات و هزاره‌ها کمتر شده است. دختران وپسران بامیانی با اشتیاق به کورس‌های تقویتی زمستانی می‌روند. قشنگ ترین فعالیت فعالین جامعه مدنی بامیان، «چوک الکین» می‌باشد. آن‌ها این چوک را ساختند که بگویند برق ندارند. بامیان یک شهر خنثی است. در این شهر امنیت خیلی خوب است. باشنده‌گان این شهر می‌گویند:«وقتی برق نداشته باشیم، با خایه خو  پیشرفت کنیم.»
آسمان بامیان بی‌گناه ترین آسمان دنیا است. تمیز، صاف و آبی است. هیچ گرد و غباری در آن نیست. بامیان یک منظره‌ی زیبا است. شرکت توریستی، به نام «ساربان بامیان» به تازگی در این شهر فعالیت می‌کند. این شرکت  دو «تور» در سطح ولایت بامیان انجام داده است. مسوولین‌اش، مریم شریفی و زهرا حسینی است. در زمستان جوانان در دامنه‌های «کوه بابه» اسکی بازی می‌کنند. در چند سال اخیر بایسکل سواری و مسابقه بایسکل سواری رایج شده است. در این مسابقه‌های دوچرخه سواری دختران و پسران شرکت می‌کنند.  ذخیره گاه‌های طبیعی کچالو به خاطر جلوگیری از یخ زدن کچالو در بازار بامیان و لسوالی‌های آن درست شده است. یک قسمت سرک بامیان- پروان به مدت 13 سال است که در حال بازسازی می‌باشد! قورت، سوغات بامیان است.
بامیان یک منظره‌ی زیبا و طبیعی است که اتفاقی در افغانستان بوجود آمده است.«بودا از شرم فروریخت» اما هیچ کسی نشرمید.


چکر به مزار


چند روز قبل، سه جهانگرد ترکی، به ولایت بلخ آمده بودند. آن‌ها می‌خواستند که از خانه‌ی پدری مولانا دیدن کند. رهنمای این توریست‌ها گفت :« زمانی که نزدیک به خانه مولانا رسیدیم، گفتند موتر را جایی توقف بده تا وضو بگیریم و بعد داخل خانه پدری مولانا شویم. وقتی آنان به خانه پدری مولانا رسیدند،  با یک خرابه را روبه رو شدند، شوکه  شدند. تا دو روز در این باره حرف نمی‌زدند.»
مزار شریف مرکز ولایت بلخ است. ولایت بلخ یکی از ولایت‌های شمالی کشور و یک شهر بندری می‌باشد و  بیشتر از یک میلیون نفوس دارد. ولایت بلخ یکی از مکان‌های باستانی جهان  به شمار می‌رود.
در ولایت بلخ آثار تاریخی زیادی وجود دارد می‌توان از روضه سخی، آتشکده نوبهار، مسجد خواجه ابونصر پارسا، دیوارفرهیختگان، بالاحصار بلخ، کتابخانه مولانا خسته  و ده‌ها مکان باستانی دیگر نامبرد.
در سال‌های اخیر شهر مزار شریف بازسازی شده است. تقریبا تمام جاده‌های این شهر اسفالت و به شکل معیاری آن نامگذاری شده است. چوک‌های این شهر توسط تاجران درست و بازسازی گردیده است. بازارهای تجاری زیادی در اطراف روضه سخی ساخته شده است. مزار شریف یک شهر نسبتا بندری و تجاری می‌باشد. عطا محمد نور والی بلخ، جنرال دوستم معاون رییس جمهور و محمد محقق معاون اجراییه کشور، در بلخ طرفدارانی زیادی دارند. عکس  عطا محمد نور در بخش‌های  زیادی از شهر به چشم می‌خورد. مردمان بلخ، قابلی و چاینکی را بیشتر دوست دارند.
در این شهر چندین ایستگاه تلویزیون و رادیو موجود است. در این شهر چندین رسانه چاپی نیز وجود دارد. چند روز قبل، «تیتر اول» یکی از هفته نامه‌های این شهر در میان جوانان بحث برانگیز شده بود. در مکان‌های فرهنگی شهر مزار شریف، تابلو ها و عکس‌های نوید بخش بر دیوار ها آویزان می‌باشد. باوجود که در فصل رخصتی‌های مکاتب و دانشگاه قرار داریم جوانان به  کتابخانه عامه شهر سر می‌زنند.
روضه سخی، معروف ترین مکان این شهر است و در مرکز شهر قرار گرفته دارد. دختران و پسران قرارهای عاشقانه شان را در صحن این روضه انجام می‌دهند. در اطراف روضه سخی دست‌فروشان قرار دارد. در این شهر در گذشته  داستان عاشقانه‌ای نیز اتفاق افتاده است که نمایان‌گر عشق ستیزی این شهر است: رابعه بلخی، شاعر پارسی گو، عاشق غلامی به نام بکتاش می‌شود، از این ماجرا برادرش حارث با خبر می‌گردد.  حارث  دستور می‌دهد که او را در حمام رگ بزنند و بکشند. آرامگاه این عاشق و شاعر در حاشیه شرق مسجد خواجه ابونصر پارسا قرار دارد.
یکی از بزرگترین شهرک‌های که به  تازه‌گی در مزار درست شده است، شهرکی ست با نام «خالد ابن ولید». این شهرک از هشت بخش بزرگ تشکیل شده است. گویند که در آینده، مکانی مهم برای این شهر خواهد بود. جوانان بلخ موترهای مدل بالا سوار می‌شوند.
معروف ترین بازی در این شهر«بزکشی» است. بلخ  چندین میدان بزکشی  بزرگ دارد. یک روز قبل از مسابقه؛ اسب سواران، اسب‌های شان را به «هوا خوری» می‌آورند.
میدان هوایی این ولایت به صورت معیاری درست شده است. سوغات این شهر«شیرپره» و «حلوای کنجد» است.







۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۸, دوشنبه

لنگی و مدل موی انگلیسی در پایتخت


حسن کریمی
«سرم را سرسری متراش ای استاد سلمانی/ که این سر در سرای خود سری دارد و سامانی»
در یک صبح زمستانی، عبدالله و پدرش به خاطر خرید کردن به بازار آمده‌اند. عبدالله پتلون آبی رنگ، شالِ سفید و جاکت خاکستری پوشیده است و مدل موی‌اش انگلیسی است. پدرش، قد بلند، پیراهن تنبان و یک «لَنگی» سفید رنگ پوشیده است. این پدر و پسر در منطقه‌ی زیرزمینی شهر کابل، کنار دیوار دموکراسی هستند و تصمیم دارند که به مندوی بروند.
در زمان طالبان کسی اجازه نداشت که مدل موی بگذارد. در آن وقت شاگردان مکتب، مجبور بودند که «لنگی» به سر کنند و در صنف درس حاضر شوند. شیر احمد، باشنده هرات است. وی می‌گوید:«در زمان طالبان وقتی که مکتب می‌رفتم، مندیل می‌پوشیدم. من آن زمان کوچک بودم. صبح‌ها وقتی که به سوی مکتب می‌رفتم، چندین دقیقه باید رو به روی آیینه می‌ایستادم، تا مندیل‌ام را درست بسته کنم.» 
اما بعداز سقوط طالبان، در همان روزهای نخست، در سلمانی‌های شهر نوبت نبود، جوانان داخل سلمانی‌ها می‌شدند که موهای شان را اصلاح کنند و مدل جدید بزنند. در آن وقت، مدل موی «تایتانیک» بسیار رایج بود. کسی که مدل موی تایتانیک داشت را «بچه‌ی تایتانیک» می‌گفتند.
مدل موی انگلیسی
اکنون دو سه سال است که میان جوانان کابل مدل موی «انگلیسی» طرفدار پیدا کرده است. اکثریت جوانان کابل سبک موی شان انگلیسی می‌باشند. در کابل سلمانی‌ها زیادی وجود دارد، به طور عموم دو نوع سلمانی در پایتخت است: یک «سلمانی‌های سیار» که در پیاده‌روها بساط شان را پهن می‌کنند و دیگری سلمانی‌های که جواز کار و دکان و آرایشگاه دارند.
مصطفی، سلمان است و در شهر کابل سلمانی دارد وی در باره مدل موی انگلیسی می‌گوید:«مدل موی انگلیسی از زمان جنگ جهانی دوم، شهرت یافت. در آن زمان مدل موی هیتلر حالت بیضوی داشت. وقتی او این مدل را برای خودش انتخاب نمود، این مدل کم کم به خصوص در کشور انگلستان شهرت یافت. در اصل از همان جا آغاز شده بود. مدل موی انگلیسی زیادتر بر می‌گردد به دهه 60 میلادی. فعلا این مدل موی در اروپا به خصوص در سال‌های 2013 و 2014 میلادی دوباره مد شده است.»
مصطفی، 25 ساله است، پنج سال می‌شود که این شغل را (سلمانی) دنبال می‌کند. وی می‌گوید:«قبل از این‌که این کار را شروع کنم، کودک بودم، در زمستان و تابستان در منطقه‌ی مندوی دست‌فروش بودم. آن‌جا پلاستیک می‌فروختم. بعدا دست فروشی را رها کردم و خیاطی رفتم و چند سال خیاط بودم. در آخر سلمانی رفتم چند سال در دبی سلمان بودم. دو سه سال است که در کابل هستم و سلمانی می‌کنم.»
مصطفی، فرد اجتماعی است. او با فکاهی و جوک‌ به دوستان و مشتریانش، آنها را سرگرم می‌کند. او درد مهاجرت را نیز کشیده است؛ 18 سال در ایران مهاجربوده و چهار سال در شهر دبی. 
مصطفی هشت سال عاشق بوده است. بیست و پنچ ساله می‌باشد. به خاطر اختلاف طبقاتی کسی را که دوست داشت، به او نرسیده است. مصطفی عاشق آهنگ‌های رپ و عاشق موتر است. او طرفدار خواننده آمریکایی به نام امینم ( Eminem) است.
عید محمد «سلمان سیار» است و 55 ساله می‌باشد. او در کنار خیابان بساط سلمانی‌اش را پهن کرده است. وسایل سلمانی‌اش را یک آیینه شکسته، قیچی، شانه، دستمال و یک چوکی چوبی کوچک تشکیل می‌دهد. او در پیاده‌رو خیابان سیلوی کابل نشسته است و منتظر مشتری می‌باشد که بیاید موهایش را اصلاح کند. وی ده سال است که سلمان است.عید محمد می‌گوید:«در روز ده سر یا پنج سر کل می‌کنم.» قیمت فی سر را که اصلاح می‌کند سی افغانی می‌باشد.
در شهر کابل سلمان‌های سیاری زیادی وجود دارد. عموما این افراد درپیادروهای خیابان میوند و جاده سیلو مشاهده می‌شود. این سلمان‌های سیارِ شهر کابل از مواد ضد عفونی کننده استفاده نمی‌کنند.
نیک محمد، شاگرد نانوا است. او آمده است که موهایش را اصلاح کند. از سلمان‌های‌ سیار؛ وی عید محمد را انتخاب می‌کند و روی یک چوکی چوبی می‌نشیند. عید محمد دستمال پرچرک را دور گردنش می‌بندد و شروع به اصلاح موی نیک محمد می‌کند. نیک محمد 19 ساله است و مکتب نمی‌رود. وی در باره نه رفتنش به مکتب می‌گوید:«نشد دیگه، اگه می‌رفتوم خوب می‌شد، باید کار می‌کردم. حالا هم دکون لق مکتب.»
مدل موی انگلیسی نخست در اروپا طرفدار پیدا کرد بعد کم کم در کشورهای آسیایی و آمریکایی گسترش پیدا نمود. اکنون قهرمانان فوتبال، راکرها، خواننده‌های پاپ، بازیگران سینما از مدل موی انگلیسی بیشتر استفاده می‌کنند. به طور نمونه می‌توان از کریستیانو رونالدو فوتبالیست مشهور جهان نام برد. در کابل اکثر جوانان از مدل موی این فوتبالیست تقلید می‌کنند. 
جوانان افغانستانی که در اروپا و ایران زندگی می‌کردند، این مدل را به کابل و افغانستان آوردند و این گونه شد که در کابل طرفدارانی زیادی را به خود جلب نموده است. در افغانستان دو سه سال می‌شود که این مدل مد شده است. 
مدل موی انگلیسی به گونه است که همه دوست دارد، موهای شان را این گونه اصلاح کند، حتی کسانی که دیپلمات ، کارمند دولت و یا شخصی که همیشه استایل می‌زنند از این مدل استفاده می‌کند. مدل موی است که «کلگی» آن را پسند می‌کند.
مصطفی سلمان می‌گوید:«خوبی این مدل این است که شما، با هر لباسی که بپوشید، خوب می‌آید. با پیراهن و تنبان، کت و شلوار، گوپیچه، یک نوع مدل است که در هر حالت خودش را نشان می‌دهد
هادی، بار اولش است که مدل موی انگلیسی می‌زند. وی می‌گوید:«قبلا مدل موی مه آمریکایی و ریشه‌ای بود اما حالا در کابل اکثر بچه‌ها مدل‌ موی شان را انگلیسی می‌زنند، مه هم دوست دارم انگلیسی بزنم.» هادی، دکان چینی فروشی دارد. او 25 ساله است و طرفدار آهنگ‌های پاپ می‌باشد.
لنگی 
لنگی یا دستار گونه‌ای سربند با سبک‌های گوناگون میان مردم خاورمیانه و جنوب آسیا رایج است. به لنگی، عمامه، لنگوته، مندیل، دستار، سربند، دستمال، نیز گویند. بر سرگذاشتن عمامه بیشتر در ایران، افغانستان، هند، ازبکستان و تاجکستان رایج است. در کشورهای آفریقایی پوشیدن دستار نیز رواج دارد. 
در بین مسلمانان نیز عمامه پوشیدن رایج است و آن را سنت اسلامی می‌دانند. بزرگان دینی مسلمان عمامه پوشیدن را، به خصوص در وقت ادعا نماز سفارش کرده است. پوشیدن عمامه در اهل سنت، مستحب و در تشیع سنت می‌باشد. گویند که عمامه تاجِ فرشتگان است. عمامه سیاه برای سادات و سفید برای عام می‌باشد.
شخصی به نام ابوالاسود ذُؤلی در مورد عمامه می‌گوید:«: در میدان جنگ سپری است، و جلو گرما و سرما و باران را می‌گیرد. انسان را از حوادث حفظ می‌کند و بر قامت می‌افزاید».
دزدان و راهزنان به خاطر که شناخته نشود عمامه بر سر می‌کنند امروزه نیز دزدان کلاه، عمامه می‌پوشند. رییس شورای عالی صلح افغانستان، برهان الدین ربانی توسط شخصی که مواد منفجره را در عمامه‌اش جاسازی کرده بود، شهید شد. 
در افغانستان بیشتر مردم به خصوص امروزه پیرمردان لنگی می‌پوشند. طول لنگی از 3 تا 6 متر می‌رسد. در قریه‌جات نوجوانان با پوشیدن لنگی نشان می‌دهند که به سن بلوغ رسیده اند. عموم لنگی را با پیراهن و تنبان می‌پوشند.
اما با همه این‌ها، سوال این‌جا است که با خروج نیروهای بین المللی از افغانستان، مدل موی انگلیسی کنار لنگی دوام خواهد آورد و یا خیر؟


تعویذهای عاشقانه برای دل‌گرمی


حسن کریمی
عبدالله در یک دهکده دور افتاده‌ای یکی از ولایت‌های افغانستان زندگی می‌کند. او می‌گوید:«گاو زن همسایه‌ی مان شیر زیاد نمی‌داد و لگد می‌زند. زن همسایه‌ی مان نزد ملای دعا‌نویس قریه رفته است و ازاو برای زیاد شدن شیر گاوش تعویذ گرفته است. اکنون در شاخ چپ گاو زن همسایه‌ی مان، یک تعویذ بزرگِ سبز رنگ آویزان است.»
در پی اعتراض‌های اخیر، به خاطر قتل فرخنده، به تازگی شورای علمای کابل خواستار ممنوع شدن، تعویذ نویسی در پایتخت گردیده است. همچنین «وزارت حج و اوقاف» گفته است که تمام دکان‌های تعویذنویسی را در زیارت‌گاه‌ها و اماکن مذهبی در سراسر کشور می‌بندند. تنها برای کسانی اجازه فعالیت داده خواهد شدکه مجوز این وزارت را داشته باشند.
فرخنده دختر 27 ساله افغانستانی به خاطر جر وبحث با یک ملای تعویذ نویس و متهم شدن از سوی ملا به دلیل آتش زدن قرآن توسط مردان خشمگین لت وکوب شد، بعدا فرخنده را زنده آتش زدند و سرانجام او را داخل رود خانه‌‌‌ی کابل انداختند.
وقتی نزدیک دکان ملای چوپان که یکی از تعویذ نویسان مشهور ولایت غزنی است، بروید، زنان زیادی منتظر هستند که از این ملا تعویذ بگیرند و طالع‌ی شان را نگاه کنند. او توسط یک آیینه مخصوص که بعضی تصویرها را در خود نمایان می‌سازد؛ فال و طالع مریدان و مشتریانش را می‌گیرد. این ملا از مشتریانش تقاضا می‌کند که طالع خود در آیینه می‌بینند؟ اما بعضی از مشتریانش می‌گویند که چیزی را در آن نمی‌بینند. ملا جواب می‌دهد:«تو، گنهکاری، گنهکار، چون نمی‌بینی». 
تعویذ به معنای پناد دادن و پناه بردن و دعا خواندن بر انسان‌ها، حیوانات و اشیا آمده است.شکل ظاهری تعویذ، مثلث شکل است و دارای سه کنج می‌باشد. در تعویذ عموما، از برخی آیات«قرآن کریم»، اسماءالحسنی، نام‌های فرشتگان، اولیاءالله استفاده می‌شوند که روی تکه‌های از کاغذ، پوست، پارچه، فلز و چرم آیات و اسامی را می‌نویسند. رنگ پوش تعویذ، سبز، سرخ و سفید است. تعویذ عموما در نزد شخص یا پنهان و یا در گردن به طور آشکارا آویزانند. «تعویذ به خاطر در امان ماندن از شرور و بلا ها است که برای نوشتن آن از الفبای رمزی ویژه استفاده می‌گردد و بعضی وقت تبدیل و تحریف یافته از الفبای کوفی یا عبری است.»  

تعویذنویسان، ملا، درویش، صوفی، متقدسان و گاها افراد عادی اند که به خاطر نداشتن کار و شغل می‌روند اصول ابتدایی دعانویسی را فرا می‌گیرند و در کنار سرک مشغول تعویذ دادن می‌شوند. بعضی وقت‌ها، دعانویسان، کلمات ناخوانا، مبهم و نامفهوم و تمسخرآمیز را برای مشتریانش می‌نویسند و از آنان می‌خواهند که از بازکردن تعویذ نزد باسوادان خود داری کنند.
دراسلام تعویذ که در آن از آیات قرآن استفاده شده باشد جایز است و مشکل ندارد. اما در سنت اسلامی، برخی عناوینِ مانند «نشره» که روشی برای دفع اثر سو شیاطین و جنیان و «تول» آنچه زنان به وسیله آن‌ها، محبت شوهرانش را جلب کنند که نزدیک به تعویذ به شمار می‌روند، نهی و تحریم شده‌ است.
در شهر کابل و در بعضی از ولایت‌های افغانستان، ملای های تعویذ نویس، شماره تلفن، آدرس اسکایپ و انترنت دارد. آن‌ها از راه دور برای مشتریانش تعویذ می‌دهند و بخت و طالع شان را می‌بینند. تعداد از مردم افغانستان به خصوص زنان و مردمان روستا، از قدیم برای رفع مشکلات زندگی، زیاد شدن محبت میان اعضای خانواده، درمان بیماری‌ها، رابطه عاشقانه با شوهر، زنان نازا ، خوب شیر دادن گاو، مشکی که خوب مسکه نمی‌دهد، جلوگیری از گریه کردن کودک خورد سال، بهبود شغل و حرفه از تعویذ استفاده می‌کنند. تعویذ نویسان در کابل اکثرا در شاه دو شمشیره، زیارت ابوالفضل، پل خشتی دیده می‌شوند. هم چنان تیت و پراکنده در سطح شهر دکان و غرفه دارند.
در شهر کابل، کسانی که تازه خانه و ساختمان می‌سازند بر سر در ساختمان نوسازش، قطعه‌ای کاشی حک شده در قسمت بالای ساختمان آیه‌ای«هذا من فضل ربی» را نصب می‌کنند تا از حسد دور باشد.همچنین درموترهای شهری «ملی بس»،«تونس» پیش رو آیینه داخلی موتر آیت «واین یکاد» و «آیۀ الکرسی» نصب می‌باشند.
بر علاوه این‌ها از اسپند هم به خاطر «حسد» و یا «چشم زخم» استفاده میشود. در شهر کابل کودکانی زیادی اند که در میان خیابان‌ها برای رهگذران اسپند دود می‌کنند. این کودکان اصطلاحی دارند به نام« اسپند بلا بند». مسافرین که قصد سفر داشته باشند و یا کسانی که سفر رفته باشند برای آنان «استخاره» می‌گیرند. عموما استخاره با «قرآن» و«تسبیح» صورت می‌گیرند. استخاره را بیشتر انسان‌های مومن و ملای‌ها مسجد انجام می‌دهند. زمانی که یهودیان پیامبر اسلام را جادو کردند. سوره‌های «ناس» و «فلق» نازل شد که به نظر علمای اسلام این سوره‌ها به خاطر «حسد» نازل شده بود و از این سوره‌ها برای تعویذنویسی نیز استفاده می‌گردد. افسون، چشم زخم، طلسم با تعویذ متفاوت است. حافظ شعری دارد: حضور خلوت انس است و دوستان جمعند/ وان یکاد بخوانید و در فراز کنید
فال حافظ هیچ شباهتی با بخت و طالع ملای‌های تعویذ نویس ندارد. فال حافظ، در روز‌های عید، شب‌های زمستان، شب یلدا، ساکنان افغانستان و ایران با دیوان حافظ فال می‌گیرند. یکی از بزرگان خانواده و یا کسی که بتواند شعر را خوب بخواند، برای دیگران بعداز نیت و در دل آرزو کردن، به طور تصادفی صفحه از دیوان را باز می‌کند و با صدای بلند شروع به خواندن می‌کند. در آخر آن شعر را که خوانده است تحلیل می‌کند که فال خوب آمده است یا بد. در کنار فال حافظ، «چهارده پال» نیز است. کف شناسی در تمام جهان خیلی مد است بخصوص پسران کف دست دوست دخترانش را بخاطر سرگرمی و بدست آوردن دل شان می‌بینند.طالع بینی چینی، یکی از مشهورترین طالع بینی‌های جهان است؛ امروزه طرفداران بی‌شماری را دارد. دعای هندو نیز خیلی مشهور است. در کابل دعای هندو در سینما پامیر خرید و فروش می‌شود.
فکاهی در مورد یک پسر ساده و عاشق آمده است:«در قدیم، یک پسر ساده، عاشق یک دختر بسیار زیبا بود. اما او نمی‌توانست که دل دختر را بدست آورد. پسر همیشه او را تعقیب می‌کرد از خانه دختر گرفته تا لب چشمه، اما دختر هیچ لطف به حق پسر نمی‌کرد. یکی از پیرمردان قریه، برایش گفت که برو پیش ملای تعویذ نویس، از او کمک بخواه. پسر عاشق رفت و از ملا در خواست کمک کرد. ملا گفت برایت تعویذ «دلگرمی» نوشته می‌کنم. ملا یک ریزه سنگ را دعا کرد و به پسر داد و گفت که این سنگ کوچک را به سوی دختر به انداز طوری که به او اصابت کند. پسر رفت و زمانی که دختر در پشت حویلی «گاو» را می‌دوشید، پسر سنگ را به سوی دختر زد اما متاسفانه، سنگ به دختر نخورد بل به گاو اصابت کرد.در آن زمان گاو میخش را کند و «بو بوع کرده» به سوی پسر روان شد. پسرعاشق که این وضعیت را دید فرار کرد و گاو هم به دنبالش رفت.» مشهور ترین تعویذ، تعویذ«دلگرمی» است، ملاهای تعویذ نویس تجارت خوبی را از آن بدست می‌آورند.

تعویذنویسی ریشه در باورهای خرافی مذهبی نیز دارد. مردم عقیده داشتند و بیش و کم تا هنوز این عقیده وجود دارد که چیزهای در ماورای زندگی ما، در امورات شخصی و جمعی مان دخالت می ورزند و بستن راه شان یا وادر کردن شان به کاری، جز از ره گذر تعویض و جادو ممکن نیست.

نقش چادری در سیاست افغانستان؛ از جنگ افغان- انگلیس تا به امروز

نجیبه مرام، کارمند دولت است. او حالا چادری نمی‌پوشد، تقریباً ۱۵ سال است بدون چادری به وظیفه می‌رود. نجیبه در رژیم طالبان زمانی‌که برای هفت...